نوشته اصلی توسط
ofogh2013
سلام
همین چند سال پیش بود ک اومدم تو این سایت و از اضطراب اینکه عمرم داره بر باد میره و نمیتونم ازدواج کنم نوشتم . مطالب قبلی که تو ارشیو موضوعاتم هست منظورمه...
بعد ۴ سال دوباره اومدم تو این سایت و دیگه هیچ کورسویی از امید رو ندارم. فقط اومدم بگم ده سال پر حرارت و پر از عشق زندگیم که میشد در کنار یکی باشم تموم شد.
نمیدونم چیکار کنم . نه توان جنسی دارم نه روحیه ای برای ازدواج . برخلاف اون روزها که دردم این بود که هیچکس برام کاری نمیکنه الان که همه ی روحیه و توان جنسی و عشقمو از دست دادم تمام دنیا دارن به من کیس های رنگارنگ و بینهایت زیاد پیشنهاد میدن . ولی نمیدونم چرا هرچقد که میخوام به خودم دلداری بدم که چیزی که تو این سی سال دوسداشتم اتفاق بیفته میخواد اتفاق بیفته ولی دیگه برام انگار ارزشی نداره.
روز و شب و ثانیه به ثانیه فقط یه سوال از فکرم عبور میکنه و منو رنج میده.
دوسدارم یکی توی این دنیا باشه التماسش کنم و به پاش بیقتم که فقط جواب این سوالمو بده . دوسدارم حتی اگه به قیمت مردنم تموم میشه جواب این سوال رو بدونم که چرا اینجوری شد؟در ازای این سی سالی که هدر رفت در ازای این که شهوتم مرد و توان جنسی دیگه ندارم .در ازای اینکه دیگه هرگز و هرگز نمیتونم به اون دوران اوج عشق و روحیه و شهوت و انگیزه برگردم چی بدست اوردم؟ مطمئنم مقصر خودم نبودم چون خودم تمام تلاشمو برای ازدواج کردم و هیچوقت هم سخت گیری نکردم ولی هیچکس نبود برام قدمی برداره .
میخوام بدونم اگه کار خداست که میدونم اینطور نیست چی بدست اوردم؟مجرد بودن که خواست خدا نمیتونه باشه...خواست خودمم نبوده...
چرا هیچکس پیدا نشد که تو این سی سال کاری برام بکنه؟
چرا انقدر دیر شد که دیگه روحیه ای ندارم؟
اگه یکی به من بگه در ازای این جوونی که هدر رفت طبق فلان آیه من ثواب انباشت کردم میتونم ازدواج کنم چون دیگه نمیشه گفت هدر رفته . چون معنیش اینه که عشق و قوای جوونیمو فدای چیز با ارزشی کردم .
ولی اگه بهم بگن مقصر خودمم و هیچ مقام و منزلتی که بدست نیاوردم که هیچ حتی بخاطر گناهان تجرد کلی هم به عذابم اضافه کردم به هیچ وجه نمیتونم بپذیرم که ازدواج کنم چون من کنترلی توش نداشتم .
تو رو خدا فقط یکی بیاد جواب سوالمو بده . این ده سال رو از کی پس بگیرم؟
زندگیمو از کی پس بگیرم؟
دنیا و آخرتمو از کی پس بگیرم؟
چرا؟